قبل از پیروزی انقلاب شخصیتهای فرهنگی که در پیروزی انقلاب در همدان اثرگذار بودند همچون دبیر دبیرستانهای همدان رحیم نداف و محمد صالح که مدتی را نیز در زندانهای مخوف شاه حضور داشتند در هدایت دانشآموزان ایفای نقش میکردند و شالوده کار انقلابی از سوی این معلمان به ما ارائه میشد و البته در قشر دانشجویی نیز اثرگذار بودند.
دوران مبارزه با طاغوت و فعالیت افراد انقلابی که شجاعت و جسارت زیادی را در این راه از خود نشان دادند سرشار از خاطرات و اتفاقات پر فراز و نشیب است.
فرد انقلابی در همدان وجود ندارد که از نقش و جایگاه ویژه شهید آیتالله مدنی و هدایت ویژه ایشان به نیکی یاد نکرده و به این مهم اقرار نکند.
جواد بیات یکی از دانشآموزان انقلابی و جسور همدانی است که در واقعه ۳۰ مهر و سایر مبارزات انقلابی همدان نقش ایفا کرده است این مبارز انقلابی و دبیر شورای امر به معروف و نهی از منکر استان همدان با حضور در دفتر ایکنا از خاطرات خود میگوید:
بیات: ۱۵ یا ۱۶ سال بیشتر نداشتم که با وقوع انقلاب اسلامی و آغاز نهضت امام(ره)، همراه قشرهای گوناگون، قدمی هرچند کوتاه را درراه رسیدن به اهداف بلند امام خمینی(ره) برمیداشتم.
با الفبای کار انقلابی توسط روحانی شهید مصطفی الحسینی که سفیر بیداری در همراهی شهید چمران و خانم دباغ به ۳۰ کشور جهان بود آشنا شدم. شهید الحسینی از اهالی همدان بود و برای تبلیغ اسلام به کشورهایی نظیر لبنان، فلسطین و حتی کشورهای کمونیستی و یا کوبا که برای اولین بار پرچم لا اله الا الله را در آن بالا بردند سفر کرده بود.
وجود شخصیت محبوب و دوست داشتنی آیتالله مدنی در همدان و مهر و محبت ایشان به جوانان موجب جذب بسیاری از نوجوانان به ایشان از جمله شخص من شده بود. قبل از پیروزی انقلاب شخصیتهای فرهنگی که در پیروزی انقلاب در همدان اثرگذار بودند همچون دبیر دبیرستانهای همدان آقای رحیم نداف و محمد صالح که مدتی را نیز در زندانهای مخوف شاه حضور داشتند در هدایت دانشآموزان ایفای نقش میکردند و شالوده کار انقلابی از سوی این معلمان به ما ارائه میشد و البته در قشر دانشجویی نیز اثرگذار بودند.
ماجرای پایین آوردن قاب عکس شاه از سردر دفتر مدرسه
بیات: اواخر سال ۵۶ بود که با دوستان خود از جمله، سید محمود موسوی و حمید سیفی که هر دو از هم دبیرستانیهای من در مدرسه علویان بودند، تصمیم گرفتیم، عکس شاه را از سردر دفتر مدرسه به پایین بکشیم.
سید محمود موسوی، محصل سال سوم تجربی در مقطع دبیرستان بود که بعدها به عنوان نماینده ولیفقیه در تیپ انصار الحسین(ع) و در ادامه به عنوان مدرس حوزه علمیه مشغول به فعالیت شد.
حمید سیفی نیز دانشآموز رشته فرهنگ و ادب در مقطع سوم دبیرستان بود که بعدها در دوران دفاع مقدس به شهادت رسید، من نیز در همان پایه تحصیلی در رشته اقتصاد مشغول به تحصیل بودم.
پایین کشیدن عکس شاه از سر در دفتر مدرسه علویان میتوانست در ذهن دانشآموزان سایر مدارس نیز جرقهای ایجاد کرده تا انزجار خود را از نظام طاغوتی شاه اعلام کنند.
بعد از زنگ تفریح، که تمام دانشآموزان به سر کلاس رفتند با محمود و حمید هماهنگ کردیم که یکی از ما ۳ تا اقدام کرده و عکس شاه را پایین بکشد که پس از مدتی، من به دلیل داشتن جثه و قد کوتاه برای انجام این کار انتخاب شدم.
بعد از مدتی که سکوت تمام سالن مدرسه را فرا گرفت، سعید آن طرف سالن و محمود در طرف دیگر کشیک میدادند، به سمت دفتر رفتم و با کشیدن گوشه عکس شاه، ناگهان قاب عکس به پایین افتاد و تکههای شیشه به همه جا پخش شد. با شکستن قاب عکس شاه، صدای مهیبی تمام سالن و مدرسه را فرا گرفت به گونهای که دانشآموزان، معلمان و مدیر و ناظم همگی به یک دفعه بیرون آمده و با تعجب به آن صحنه نگاه میکردند.
من و دوستانم برای ظاهرسازی و عادی نمایش دادن ماجرا باید کاری میکردیم، ناگهان جلو آمدم و از آقای موثق که ناظم مدرسه بود پرسیدم چه اتفاقی افتاده آقا!!! که آقای موثق گفت همگی برید داخل...». بعد از مدتی، همه دانشآموزان از جمله من به کلاس درس رفتم در کلاس همه سکوت کرده و فضای سنگینی حکمفرما بود، مدیر و کادر مدرسه در اولین اقدام، سریع به جمع کردن خوردهشیشهها و نصب مجدد عکس شاه بر سر در دفتر کردند.
بعد از آن اقدام، خبر به شهر و سایر مدارس رسید که دانشآموزان مدرسه علویان، عکس شاه را پایین آوردهاند، این برای اولین بار بود که چنین اقدام ضدطاغوتی در مدرسهای صورت میگرفت، این نکته را بگویم که آن اتفاق و عاملان آن تا بعد از پیروزی انقلاب لو نرفت.
آغاز تظاهرات دانش آموزان در همدان
بیات: یک بار با دوستان تصمیم گرفتیم که مدرسه را تعطیل کرده و راهپیمایی کنیم که در نهایت با هماهنگیهای صورت گرفته با دانشآموزان سایر مدارس، بعدازظهر آن روز از خیابان توبچی تظاهرات آغاز و به سمت شالبافان ادامه یافت، در این مسیر شهیدان مهدی و مجید بیات دانش آموزان مدرسه شریعتی، از جیب کت خود لولهای از اعلامیههای امام را بیرون در آوردند و به هوا پرتاب کردند، فضای جالبی بود اعلامیه بود که در هوا پخش میشد و افراد تلاش میکردند این اعلامیهها را بگیرند.
گویی مأموران از این ماجرا خبر دار شده بودند و سرگرد گازرانی و عوامل کلانتری محل در کنار مسجد گازران مستقر شده بودند که شروع به متواری کردن دانشآموزان کردند در این بین دانشآموزان و از جمله من، فرار کردیم اما یکی از دوستان ما به نام قاسمی دستگیر شد.
بعد از مدتی به محل تظاهرات بازگشتم و با پرسشوجو از اهالی محل متوجه شدم که قاسمی را دستگیر کردهاند، به سمت محله خودمان در جولان بازگشتم یکی از زنان محل با دیدن من به صورت سرزنشآمیزی با لهجه همدانی گفت «داغت به جیگر ننهات ماند بچهها را دادی دهن گاز» چیزی نگفتم و به خانه رفتم مادرم که از فعالیتهای انقلابی من مطلع بود در اولین اقدام، «عکس، اعلامیه و سخنرانی امام (ره)» را که در منزل ما بود به ذغالدان خانه انداخت.
من از ترس آنکه قاسمی همه چیز را لو داده باشد و هرآن، ساواک به خانه ما بریزد با همان کفشهای کتانی خوابیدم، چراکه کسی که از قاسمی برای حضور در تجمع دعوت کرد و این موضوع را درگوش او گفت من بودم و اگر او میخواست لو بدهد حتما به سراغ من میآمدند.
آن شب مادرم تا صبح نگهبانی داد، صبح که شد تصمیم گرفتم تا به مدرسه نروم اما با خود فکر کردم که اگر نروم بیشتر توجه و شک کادر مدرسه را بر میانگیزد.
به مدرسه رفتم، اما در کلاس هر دانشآموزی که در میزد تا وارد کلاس شود با خود میگفتم آمدهاند تا مرا دستگیر کنند دلشوره داشتم اما سعی میکردم عادی برخورد کنم، با قاسمی همکلاسی نبودیم و از اوضاعش در کلاس نمیتوانستم خبردار شوم، زنگ تفریح با تعجب او را در بین دانشآموزان دیدم و بعد که با او صحبت کردم متوجه شدم به خاطر شغل پدرش که پاسبان بوده او را با چند تشر آزاد کردهاند، این قضیه هم به این صورت به خیر گذشت.
کوتاهی مسئولان در ثبت واقعه ۳۰ مهر
بیات: واقعه ۳۰ مهر و قیام دانشآموزان همدانی زمینهسازی و تداوم انقلاب را در کل کشور رقم زد، ۱۳ آبان که در تقویم ما بعنوان روز دانشآموز ثبت شده است زمینهاش به این واقعه ۳۰ مهر دانشآموزان همدانی باز میگردد.
حضرت امام خمینی(ره) پس از واقعه ۳۰ مهر که در پاریس بودند و در پی شهادت چند تن از این دانشآموزان اعلام همدردی کرده و تسلیت گفتند، همچنین آیتالله گلپایگانی و مرعشی نجفی نیز برای مردم همدان پیام تسلیت صادر کردند.
انجمن روزنامهنگاران ایران در حمایت از این حماسه بیانیه داد و اعتصاب کارگران نفت نیز در حمایت از این واقعه انجام شد. اما متاسفانه بزرگداشت این واقعه در همدان مورد غفلت قرار گرفته و این غفلت ظلمی در حق آیندگان است.
در شورای فرهنگ عمومی استان و شورای عالی انقلاب کشور قرار بود این مسئله طرح موضوع شود اما متاسفانه ارادهای برای مطرح کردن و پیگیری ثبت این واقعه وجود ندارد، البته غرضی در کار نیست اما انگیزه و حس و حال پرداختن به این موضوع وجود ندارد و برخی از مسئولان در روزمرگی خود غرق شدهاند که این موضوع موجب شد این ایام مغفول بماند در صورتیکه امام راحل میفرمود «تذکر به ایامالله انسانساز است.»
نقش رهبری آیتالله مدنی در همدان / آیتالله مدنی ذوب در امام(ره) بود
بیات: آیتالله میراسدالله مدنی به عنوان رهبر انقلابی مردم همدان دارای شخصیتی منحصر به فرد و جذاب برای مردم همدان بود، شخصی بود که ذوب در امام(ره) بود و امام خمینی ایشان را سیدالعلما خطاب میکردند.
ویژگی بارز این شهید محراب در بعد فرهنگی و اجتماعی، مردم داری است و آنچه که این عالم را در تاریخ انقلاب درخشان کرده است علاوه بر مسائل فقهی و جایگاه علمی برای مردم و با مردم زندگی کردن است.
مدیریت شهید مدنی در دوران انقلاب یکی از افتخارات همدان است
بیات: در یکی از روزهای انقلاب، قبل از فرار شاه، مردم همدان تصمیم گرفتند مجسمه شاه سوار بر اسب واقع در میدان مرکزی شهر را پایین بیاورند، برای حفاظت از این مجسمه که در ارتفاع حدود ۳ متری در وسط حوض پر از آب قرار داشت سیمهای حلقوی نیز از سوی مأموران ارتش که به کمک نیروهای شهربانی آمده بودند قرار داده شده بود، یک تانک نیز برای ایجاد رعب و وحشت و ایجاد امنیت مستقر شده بود.
خبر تجمع مردم برای پایین آوردن مجسمه به گوش آیتالله مدنی رسید، منزل ایشان در کنار حوزه علمیه بود و حدود ۵ الی ۶ دقیقه با میدان فاصله داشت ایشان از منزل خود که واقع در خیابان شاپور قدیم یا شورین یا خیابان شهدای کنونی با چهرهای نورانی و ابهتی خاص در بین مردم حاضر شد، مردم با عصبانیت به دور تانک و مأموران جمع بودند.
آیتالله مدنی خطاب به مردم گفت «بروید، اینها برادران ما هستند، خودشان مجسمه را پایین خواهند آورد»، از آنجا که آیتالله مدنی بسیار مردمدار بود مردم نیز احترام ایشان را نگه داشتند و اطاعت کردند. مردمی که برافروخته بوده و برای پایین آوردن مجسمه مُصر بودند سرها را پایین انداخته و کنار رفتند و در این حال فاصلهای بین مردم و ارتشیها ایجاد شد. عدهای از مردم به دنبال این صحبت آیتالله به مأموران ارتش گل هدیه دادند و این حرکت موجب تبسم برخی از این مأموران شد. مردم نیز میدان را تخلیه کردند.
ارتشیها با نگاهی عمیق آیتالله مدنی و مردم را بدرقه کردند، صحنه عجیبی بود غروب آذرماه و هوای سرد پاییز و فروکش کردن خشم مردم به دنبال یک جمله آیتالله.
صبح علالطلوع فردای این ماجرا به میدان رفتم ، متوجه شدیم مجسمه شاه دیگر وجود ندارد و خود ارتشیها این مجسمه را شبانه پایین آورده و به محل پادگان قهرمان منتقل کرده بودند.
آیتالله مدنی در کنار هدایتهای امام خمینی(ره) نقش برجستهای داشت که اگر این عالم در همدان مردم را رهبری نمیکرد و مدیریت ایشان نبود ممکن بود در همدان به دنبال این ماجراها سیل خون راه بیفتد و افراد زیادی به شهادت برسند اما نقش تأثیرگذار این شهید محراب و به برکت وجودش مردم همدان بیشترین آسیب را به رژیم زد اما کمترین ضربه را دریافت کرد، این مدیریت یکی از افتخارات همدان در دوران انقلاب اسلامی بود و به سبب همین مدیریت است که تعداد شهدای همدان در دوران انقلاب بسیتر زیاد نیست.
خانهای که پس از چند ساعت پر از اسلحه شد
بیات: مردم در ۲۱ بهمن ماه سال ۵۷ از بازار حرکت کرده و به سمت بیت آیت الله مدنی در خیابان شهدا، جنب حوزه علمیه آخوند حرکت کردند، زمانی که به در خانه ایشان رسیدند، یک صدا شعار دادند «رهبران، رهبران، ما را مسلح کنید»، در آن هنگام آیت الله مدنی از خانه خارج شده و به مردم گفت «بندگان خدا، ما چه داریم به شما بدهیم، از خدا میخواهم و دعا میکنم که شما را یاری کند».
آیتالله مدنی در آن زمان، فرماندهی انقلاب در استان همدان و غرب کشور را برعهده داشت و مردم گوش به فرمان ایشان بودند، آن زمان که ایشان در جریان حرکت ستون نظامی شاه به سمت تهران بودند خطاب به مردم گفت «شما بروید جلوی آنها را بگیرید اما هیچ یک اجازه ندارید به آنها (ارتشیها) تعرض کنید آنها از خود ما هستند، من هم خواهم آمد.»
در ادامه مردم به فرمان آیتالله مدنی از منزل ایشان به سمت پادگان قهرمان جایی که تانکهای شاه از کرمانشاه به تهران میرفت حرکت کردند در این میان هریک از مردم اقدامی انجام میداد، یکی تنه درخت را جلوی تانک میانداخت، دیگری اسقاطیهای ماشینها را که در آن نزدیکی بود در مسیر راه تانکهای قرار میداد، یکی بالای تانکها رفته و قصد ممانعت حرکت ارتشیان را داشت، یکی دیگر پیراهن خود را درآورده و به رانندگان تانک میداد تا لباس نظامی خود را تعویض کنند و شناخته نشوند.
در ادامه خود ارتش شاه با مردم همراه شدند و عقب نشینی کرده و سلاحهای خود را به آنها تحویل دادند که در آن قضیه، سلاحهای بسیاری جمع و به خانه آیتالله مدنی برده و به ایشان تحویل دادند که در مدتی بعد پس از سقوط رژیم شاه، از این سلاحهای نظامی جهت ایجاد امنیت در شهر استفاده شد.
میشود به این مهم رسید که دعای خالصانه و پاک شهید مدنی، چگونه تحقق یافت، اما متاسفانه شخصیت ایشان مهجور و مغفول مانده است، حال آیا با وجود چنین شخصیت برجستهای در انقلاب و استان ما، نباید فیلم، کتاب و یا پروژهای فرهنگی در خصوص ایشان ساخته و نوشته شود!
نگاهی بر جایگاه مسجد جامع شهر در دوران انقلاب
بیات: در زمان انقلاب، مسجد جامع همدان، محلی برای ارشاد و روشنگری مردم بود که آیتالله مدنی در آنجا بسیار به منبر رفته و چه اشکهای پاکی را در آنجا در راه انقلاب نریختند که به این مهم نیز کمتر پرداخته و توجه شده است.
وقتی که خبر از آمدن امام به ایران بود، آیتالله مدنی در همین مسجد جامع مردم همدان را بسیج کرد تا برای استقبال از ایشان به تهران بروند که مردم همدان به برکت رهنمودها و رهبریهای عالمانه شهید مدنی جز اولین استانهایی بودند که در ۱۲ بهمن ماه به استقبال امام در تهران رفتند.
همچنین استان همدان جز اولین استانهایی بود که توانست به واسطه ماهواره اسدآباد تصویر امام(ره) و حضور و ورود ایشان به ایران را از گیرندههای خود دریافت کند.