به گزارش روابط عمومی مرکز فرهنگی دانشجویی امام، ولایت فقیه و انقلاب اسلامی به نقل از ایکنا، نشست «شایستهسالاری در نظر و عمل شهید بهشتی»، شب گذشته، ۷ تیرماه، با سخنرانی محمدرضا واعظمهدوی، عضو هیئت علمی دانشگاه شاهد به همت مرکز فرهنگی دانشجویی امام، ولایت فقیه و انقلاب اسلامی، سازمان دانشجویان جهاد دانشگاهی و مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)،برگزار شد که در ادامه متن آن را میخوانید؛
شخصیت شهید بهشتی یک اسوهای بود که در شکلگیری اندیشه انقلاب اسلامی بسیار نقش داشت و تفکر و شیوه برخورد ایشان با مسائل در شکلدهی فرایندهای انقلاب تأثیر زیادی داشت. قبل از انقلاب توفیق داشتیم در جلسات چهارشنبهشبهای ایشان که در منزلشان بود شرکت میکردیم و در آن مجالس حدود ۵۰ نفر حاضر میشدند و جلسه منظم برگزار میشد. ایشان کارهای خود را در ساعت این مجلس رها میکردند و افراد میآمدند و مباحثی را طرح میکردند. موضوع صحبت ما که سرمایهگذاری در منابع انسانی و انسانسازی و کادرسازی است از این جلسات شروع شد. بعدها که جریان انقلاب بیشتر پیش رفت و بیشتر موج انقلاب اسلامی سازمان یافت، از قالب این جلسات مفاهیم مدیریتی انقلاب نیز استخراج شد.
در یکی از جلسات شرایط طوری بود که بختیار نخستوزیر شده بود و مطبوعات نیز اعتصاب خود را شکسته بودند، اما سایر بخشهای اجتماعی اعتصاب را ادامه میدادند و در آن جلسه این دوستان مطبوعات آمده بودند و به نوعی دلایل خاتمه اعتصاب را شرح دادند و گفتند باید زمینهای را فراهم کنیم تا پیام انقلاب به مردم و جامعه برسد. آقای بهشتی با یک فرایند دیالکتیکی با آنها بحث میکرد و به نوعی هدایت میکرد و آنها را به این مفهوم رساند که باید روند انقلاب انسجام داشته باشد و باید اقدامات هماهنگ شود. ایشان میگفتند این انقلاب رهبر دارد و این رهبری در هدایت فرایندها تأثیرگذار است و اقدامات باید با رهبری هماهنگ باشد و در این صورت نباید این اعتصاب بشکند و این کار شما ناهماهنگی است و آنها در برابر این استدلال تمکین کردند. به جای اینکه ایشان برخورد کند، با یک روش سقراطگونه به این موضوع پرداختند.
این جلسات نقش مهمی در شکل دادن شخصیت شرکتکنندگان و در انسانسازی و ساختن افراد ایفا میکرد. بلافاصله پس از انقلاب، شهید بهشتی به درمان زخمهای مهم پرداختند که عبارت از نبود سازماندهی میان مردم بود. در دوران معاصر مردم ما تحرکات سیاسی گستردهای را داشتند که از جمله قیام مشروطیت و ... بود که در طول زمان ایجاد شد. آقای بهشتی تحلیلشان این بود که نبود سازماندهی عامل مهمی در عدم موفقیت تحرکات مردمی بوده است و به این دلیل حزب جمهوری اسلامی را سازمان دادند و این کار را با جمعی از همفکران خود انجام دادند.
ایشان این تشکیلات را برای حفظ انقلاب و جبران ضعف مفرطی که در انقلاب بود سازمان دادند. در حقیقت عزم تشکیلات کسب قدرت نبود، اگرچه قدرت لازمه اعمال مدیریت است اما شاید مهمترین ویژگی این حزب این بود که برای انتظامبخشی به روابط اجتماعی تشکیل شد تا مردم را در یک فرایند رشد و شناسایی استعدادها بتواند مورد استفاده قرار دهد و پتانسیلهای مردمی را در خدمت انقلاب قرار دهد و یک تشکلی برای پیروزی انقلاب بود و تلقی ایشان و بسیاری از مطالعاتی که دیگران داشتند نشان میداد که نداشتن یک تشکل سیاسی عاملی بود که منجر به شکست شده بود؛ برای نمونه این عامل را دکتر مصدق نداشت و موجب شد تا شکست بخورد، ولو که یک اقلیت کوچکی کودتا کردند، اما چون ایشان و روحانیت سازماندهی نداشتند، در نهایت نتیجهای به دنبال نداشت.
در جریان نهضت جنگل نیز این اتفاق برای میرزاکوچک خان افتاد و نهایتاً این تشکیلات با این رسالت تشکیل شد که در مرامنامه حزب تصریح شده بود که هدف ما عینیتبخشیدن به استعدادهای بالقوه و میداندادن به استعدادهایی که بالفعل شدند است و معتقد بودند باید ظرفیتها ظهور و بروز یابد. این حزب ابزار مهمی برای این موضوع و فعلیتبخشیدن به این استعدادها بود. مثالی که آقای بهشتی میزدند مثال نقاشی بود. ایشان میگفتند ممکن است فردی استعداد نقاشی داشته باشد، اما این استعداد برای اینکه او را تبدیل به نقاش کند نیازمند این است که میدانی پیدا کند و آموزشهایی ببیند و آزادی داشته باشد و ایشان یکی از رسالتهای آزادی را فعلیتیافتن استعدادهای بالقوه میدانستند.
علاوه بر این، ایشان میگفتند ممکن است در برخی افراد این استعداد وجود دارد و الآن این استعداد ظهور و بروز هم یافته است، اما برای اینکه نقاش بودن خود را نشان دهد نیاز به بوم و قلم و ... دارد و باید محیطی آزاد نیز در اختیار داشته باشد تا نقاشی خود را ارائه دهد و همچنین اگر فردی باشد که استعداد نقاشی داشته باشد اما خودش از استعدادش بیخبر باشد، لازم است استعداد او کشف شود و کشف استعداد به فعلیترساندن این استعدادها و میدان دادن به این استعدادها بسیار مهم است و احتیاج به آزادی دارد تا این فرد، بتواند نقاش شود. بنابراین در همه عرصهها باید این سه مسئله پیگیری شود.
از اینرو تربیت نیرو یک رسالت مهمی است که بر عهده نظامهای اجتماعی قرار دارد و نظامهای آموزشی و نظامهای تشکیلاتی باید این اقدام یعنی شناسایی نیروها، سازماندهی نیروها و فعلیت رساندن استعدادهای آنها را بر عهده داشته باشند. شهید بهشتی در این روند نیروسازی و استخراج نیروها بسیار مصر بودند و بسیار متعصب و سازمانده بودند و حساسیت داشتند و در فرایندهای مختلف اجازه نمیدادند که روزمرگیها این روند مهم توانمندسازی و ظرفیتسازی نیروی انسانی فراموش شود.
شهید بهشتی میگفت ما مدل اقتصادی که برای آینده جمهوری اسلامی در نظر گرفتیم این است که میخواهیم مدلی متفاوت از مدل کاپیتالیستی و سرمایهداری داشته باشیم. مدل کاپیتالیستی بر پایه خصوصی بودن ابزار تولید استوار است و مدل سوسیالیستی بر پایه دولتی بودن ابزار تولید. ایشان میگفت نظام اقتصادی آینده ما بر پایه فراوانی ابزار تولید شکل میگیرد. در نظام سوسیالیستی که همه ابزار دولتی میشود، مهمترین عارضهاش فقدان انگیزه بود؛ یعنی انگیزه کار و تلاش و خلاقیت و رقابت بروز نمیکرد و میگفتند همه کارمند دولت هستند. در مدل کاپیتالیستی که این ابزار برای بخش خصوصی بود طبیعتاً برای اینکه اشخاص بتوانند ابزار را به کار بگیرند باید پول زیادی میداشتند. بنابراین اشخاصی که دارای استعداد و ظرفیت اجتماعی بودند و اینها پول لازم را نداشتند، نمیتوانستند این استعدادهای مدیریتی خود را به ظهور برسانند.
ایشان میگفت ما متفاوت از این نظامها هستیم و مدلی را ایجاد میکنیم که فراوانی ابزار تولید باشد؛ یعنی ابزار تولید دولتی نخواهد بود و اینطور هم نیست که برای داشتن آن و تولید و به ظهور رساندن استعدادهای اشخاص سرمایه زیادی مورد نیاز باشد و افراد زیادی به دلیل عدم سرمایه از این مسئله محروم شوند. شهید بهشتی میگفت فرایندهایی را ایجاد میکنیم که هر نیرو با استعدادی که خواست وارد کار شود، سرمایهاش را دولت فراهم میکند و تسهیلات میدهد. بنابراین ایده فراوانی ابزار تولید را ایشان مطرح کرد و میگفت انتظار ما از محققین این است که این ایده و برنامه را مدون کنند.
قرار نبود تولید در سایه واردات قرار بگیرد و قرار نبود که تولید در سایه واسطهها قرار بگیرد و قرار نبود که تولید در سایه کسانی قرار بگیرد که در فضای دلالی کار میکنند. متأسفانه آنچه امروز در کشور ما از مناسبات اقتصادی میبینیم با اصول اندیشه شهید بهشتی و طراحیهای اولیه نظام جمهوی اسلامی فاصله دارد و علت ایجاد این فاصله نیز دلایل متعددی دارد. آنها که شهید بهشتی را از ما گرفتند و با عملیات تروریستی دیگر بزرگان را از ما گرفتند شاید یکی از اهدافشان این بود که نظریهپردازانی که میخواستند نظام را بر پایه مفاهیم اصیل تشکیل دهند از جامعه بگیرند و انقلاب را نابود کنند و هدف این عملیات تروریستی نابودی یا به انحراف کشیدن انقلاب بود. واقعیت این است مانیفست جمهوری اسلامی را شهید بهشتی و مطهری تعیین میکردند و میخواستند چنین مناسباتی را برای کشور ایجاد کنند.
اما نکته دیگر در باب شایستهسالاری است. چالش مهم احزاب این است که عیب خودی را کوچک و عیب دیگری را بزرگ میبینند و در دیدن محاسن نیز رویه همین است و فقط خود را میبینند. مانند اینکه، همه خانوادهها فرزند خود را زیباترین میبینند و زیبایی دیگران را نفی میکنند. این باعث میشود که احزاب خود را از به کارگیری نیرو از دیگر احزاب بر حذر دارند. آنچه که روند شایستگی را در کشورها مخدوش میکند نیز باندبازی است و این یعنی از جناح خودمان افرادی را بیاوریم مطرح کنیم و صلاحیت دهیم که شایستهترین نیستند و افراد شایسته چون بیرون از حزب ما هستند آنها را نادیده بگیریم. این کار خلاف شایستهسالاری است و موجب میشود جامعه از بخشی از نیروهای مدیریتی محروم شود.
شهید بهشتی نیز سیره متفاوتی داشتند؛ یک زمان بنده مسئول تدوین محتوای آموزشی بودم و نوارهای شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی را پیاده میکردم. یکی از نوارها مربوط به بحث شهید بهشتی با یکی از اعضای شورای مرکزی بود. در این بحث موضوع این بود که در شرایطی که حزب در معرض تهاجمات است و بسیاری از اعضا ترور شخصیت شدند، در این شرایط اگر سمتی پیش آمد ما این مسئولیت را به این عضو حزب بدهیم که زحمت کشیده و ایثار کرده و آبرویش رفته است تا این خدماتش جبران شود یا به یک نفر بیرون از مجموعه؟ یکی از افراد که با شهید بهشتی بحث میکرد میگفت باید قدر زحمات اشخاص را بدانیم و مسئولیت را به فردی که داخل تشکیلات است بدهیم. شهید بهشتی مخالف بود و میگفت اسلام به ما این اجازه را نمیدهد و ما حزب را برای پیش برد اهداف عالیه اسلام شکل دادهایم.